فرجام خیراللهی
* پ.ن : مصرعی از سید مهدی موسوی
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به دَرم
که به دیوار و درش، تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه ی معشوقه ی خود میگذرم...
استاد شهریار
*سیزدهتون مبارک...
الان چند ساله که تنهام الان چند ماهه که مردم
یه چن روزیه که دیگه تورو از خاطرم بردم
همیشه توی این خونه یه یادی از تو باقی هست
اگر چه خوبه اما خوب مثه شمشیر تو سینست
نبودت مثل تیغی که جا خشک کرده توی سینم
داره میکشتم آروم دارم مرگم رو میبینم
تورو از خاطرم بردم ولی نه این یه تلقینه
هنوزم بوی عطر تو، توی این خونه میشینه
الان چند ساله که تنهام الان چند ماهه که مردم
یه چن روزیه که دیگه تورو از خاطرم بردم
تو رفتی جای خالیتو دارم حس میکنم بازم
با این اوضاع آشفتم بازم هر لحظه میسازم
نبودت مثل تیغی که جا خشک کرده توی سینم
داره میکشتم آروم دارم مرگم رو می بینم
هادی کولیوند
آخرین آپ 91 : گناه من همین اشکه... کنارم باش و پاکم کن / اگه راضی به این اشکی میون
گریه خاکم کن...
رودیوار دلم غم خونه کرده
روهر گوشه ی اون هزار تا درده
با هر دردی که سر ریزه به سمتم
دلم هر لحظه در حال نبرده
رفتی با اونی که واسه داشتنت سختی ندید
کی مثه من روی دوشِش غصه ی تو رو کشید
از ته دلم میگم بی معرفت خیلی بَدی
حرفایی که آرزوم بود بشنوم به اون زدی
حالا من موندم چه جوری از خجالتت دَرآم
خنده ای که واسه اون کردی تو کِی کردی برام
واسه من فرصت نداشتی چرا دائم پیششی
چرا پس دستاتو از دستای اون نمی کشی
چرا پس اونو یه لحظه از خاطرت نمی بری
این حَسودی نیست به قرآن خیلی از اون سرتری
. . . یعنی یادشه اون روزا
یا بیا به عشق اون روزا بازم بِمون پیشم
یا بذار اونم بره من دارم عقدِه ای میشم
انقدَر سرِت به زیر بود واسم دست تِکون ندادی
انقَدر بزرگی کردی که دیدم واسم زیادی
قایق قدیمی بودم دلتو دادی به کشتی
از کنار قایق من با گذشت بودی گذشتی
واسه من فرصت نداشتی چرا دائم پیششی
چرا پس دستاتو از دستای اون نمی کشی
چرا پس اونو یه لحظه از خاطرت نمی بری
این حسودی نیست به قرآن خیلی از اون سرتری
انقدَر حرفامو خوردم دلم از دستت پُره
میرم و عاشق میشم شاید بهت بر بخوره
بی تو این دل چقد غریبه
هنوزم تنهاترینه
آره تو راست میگی قِسمت همین بود
قسمت من از اولم رنگ چشمای تو بود
انقدر حرفامو خوردم دلم از دستت پره
میرم و عاشق میشم شاید بهت بر بخوره
ــــــــــــــــــ
+ :)
بــــــــــــمون...
دل من فقط به بودنت خوشه...
من و فکر رفتن تو میکشه...
یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم !
روح نفرین شده ای در قفس تن دارم
در رگ و مویرگم درد به خود می پیچد
تو ولی فکر بکن قلبی از آهن دارم !
ساکتم، حرف ولی پشت سکوتم کم نیست
بسته لب هام، نخ صبر به سوزن دارم
بیخودی سعی نکن درد مرا درک کنی
این جنون را توی این شهر فقط من دارم !
قطره ای بودم و مرداب شما حبسم کرد...
به زمین می روم آخر تب رفتن دارم !
حقِّ حق گفتن اگر حلقه ی دار است، چه باک؟
های منصور ببین! مثل تو گردن دارم !!!
حیف! فریاد مرا بغض به یغما برده
یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم !
جواد نوروزی
پی نوشت :
آخر یه شب این گریه ها سوء چشامو میبره
عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی میپره...