سیــــــــزده
سیــــــــزده

سیــــــــزده

بسم الله... part01

+ بسم الله...


(داستان از اون جایی شروع شد که خسته شدم از کل کل تو سایت و چند 


وقتی با خودم قرار گذاشتم سایت هواداری خراطها که مدیر انجنش بودم 


نرم!یه روز داشتم نت گردی میگردم تو یه سایت موزیک اتفاقی چشمم خورد 


به یه اسم کاربری آشنا و عضو شدم.یه مدتی که گذشت و بعد همصحبتی 


باهاش فهمیدم اونی ک فکر میکردم نیس.تو یاهو بهش گفتم که تو یه 


سایت موزیک یکی هم اسمت هست و آدرس رو دادم بهش. اونم اومد عضو 



شد و شروع کردیم حرف زدن تو انجمن سایت موزیکه. یعنی تا جایی رسیده 


بود که رسما گروه موزیکو بهم ریخته بودیم دوتایی و ادمینشش اومد یاهو


 بهم گفت مراعات کنید و از اون به بعد هوای بچه های سایت و تالارشو بیشتر 


داشتم.با چن تاشون رفیق شده بودم و خلاصه کمک میکردم به بهتر شدن 


سایتو افزایشش ممبراشون و من شدم مدیر تالار یا همون انجمن سایت!


 یه روز دقیقا یادم نمیاد یکی از ممبرا یه پست اشتباه فرستاده بود یا یه 


همچین چیزی، پیغام شخصی دادم بهش ک درست پیامشو و اونم درست کرد.


یه مدت با پیغام شخصی حرف میزدیم که گفتم بریم یاهو چون راحت تر 


بودم اونجا و اونم گفت باشه.اسم کاربریش باران بود، یوزر یاهوش غزل!


که گفت تو شناسنامه غزله ولی باران صداش میکنن. شب اولی که همصحبت 


شدیم خیلی طولانی بود مکالممون.هم من کلی حرف داشتم بزم واسش هم اون 


شنونده ی خوبی بود.فک کنم یک هفته از آشناییمون میگذشت که کل داستان 


زندگیو عشق اولمو بهش گفتم و اونم همینطور! اون موقع یکی رو دوست داشت 


اسمش نیما بود.یادمه یه شب که خیلی بهم ریخته بودم بخاطر عشق اولم یا 


همون عشق بچگیام بهم پیشنهاد داد که واسه اینکه اونو یادم بره با یکی وارد 


رابطه شم که قبول نکردم و به شوخی گفتم کی منو قبول میکنه که گفت من! 


 کلی بهش پریدم که این چه حرفیه داری میزنی ما مثه دوتا رفیقیم نه بیشتر که 


دستو پاشو جمع کرد و یه مدت حتی باهاش خیلی سرد برخورد میکردم و اونم 


فهمیده بودو عذرخواهی میکرد همش! 


یادمه هر موقع یاهو مسنجر رو باز میکردم یه پیام از طرف اون داشتم.امکان 


نداشت یاهو سر بزنه و پی ام بهم نده.دختر خیلی خیلی خوبی بود خیلی زود 


وابسته شده بودیم، حرفای همدیگه رو خوب میفهمیدیم و درک میکردیم.


جفتمون ساده بودیم...)


 ادامه دارد...