یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم !
روح نفرین شده ای در قفس تن دارم
در رگ و مویرگم درد به خود می پیچد
تو ولی فکر بکن قلبی از آهن دارم !
ساکتم، حرف ولی پشت سکوتم کم نیست
بسته لب هام، نخ صبر به سوزن دارم
بیخودی سعی نکن درد مرا درک کنی
این جنون را توی این شهر فقط من دارم !
قطره ای بودم و مرداب شما حبسم کرد...
به زمین می روم آخر تب رفتن دارم !
حقِّ حق گفتن اگر حلقه ی دار است، چه باک؟
های منصور ببین! مثل تو گردن دارم !!!
حیف! فریاد مرا بغض به یغما برده
یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم !
جواد نوروزی
پی نوشت :
آخر یه شب این گریه ها سوء چشامو میبره
عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی میپره...
خیلی قشنگ بود...
صدبارخوندمش...
خیلی دوس دارم اینو...
چه می شد اگر خدا، آن که خورشید را
چون سیب درخشانی در میانهی آسمان جا داد،
آن که رودخانه ها را به رقص در آورد، و کوه ها را بر افراشت،
چه می شد اگر او، حتی به شوخی
مرا و تو را عوض می کرد
مرا کمتر شیفته
تو را زیبا کمتر...
چه می شد اگر او، حتی به شوخی...
حیف! فریاد مرا بغض به یغما برده
یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم !
خیلی قشنگ بود...
سلام آراس