سیــــــــزده
سیــــــــزده

سیــــــــزده

غزلدرد

یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم !

روح نفرین شده ای در قفس تن دارم

در رگ و مویرگم درد به خود می پیچد

تو ولی فکر بکن قلبی از آهن دارم !

ساکتم، حرف ولی پشت سکوتم کم نیست

بسته لب هام، نخ صبر به سوزن دارم

بیخودی سعی نکن درد مرا درک کنی

این جنون را توی این شهر فقط من دارم !

قطره ای بودم و مرداب شما حبسم کرد...

به زمین می روم آخر تب رفتن دارم !

حقِّ حق گفتن اگر حلقه ی دار است، چه باک؟

های منصور ببین! مثل تو گردن دارم !!!

حیف! فریاد مرا بغض به یغما برده

یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم !

                                                           جواد نوروزی


پی نوشت :

آخر یه شب این گریه ها سوء چشامو میبره


عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی میپره...


نظرات 4 + ارسال نظر
مهدی صفدری چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 23:55 http://mehdisafdari.blogfa.com

خیلی قشنگ بود...

صدبارخوندمش...

خیلی دوس دارم اینو...

مهدی صفدری چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 23:59 http://mehdisafdari.blogfa.com

چه می شد اگر خدا، آن که خورشید را

چون سیب درخشانی در میانه‌ی آسمان جا داد،

آن که رودخانه ها را به رقص در آورد، و کوه ها را بر افراشت،

چه می شد اگر او، حتی به شوخی

مرا و تو را عوض می کرد

مرا کمتر شیفته

تو را زیبا کمتر...

چه می شد اگر او، حتی به شوخی...

7113 پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:17

حیف! فریاد مرا بغض به یغما برده

یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم !

خیلی قشنگ بود...

aras پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 20:58 http://www.beneviss.mihanblog.com

سلام آراس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد