«پشت استیشن نشستم دارم برنامه ماه قبل رو نگاه میکنم که یه خانم مسنی میاد داخل »
پیر زن: مادر جون میشه سرمم رو وصل کنی؟هیچ جون ندارم دیگه...
- من: آره مامان جان،شما دراز بکش تو اتاق ایزوله،آخه تخت خالی نداریم،الان بچه ها میان وصل میکنن برات
+سحر بعد از آماده کردن سرم: خانوم جون اسم و فامیلتون چیه یادداشت کنم؟
پیر زن: «علیله قا...»
سحر: چیه قا...؟؟؟
پیر زن: علیله مادر، علیله!
«اسمشو یادداشت میکنه و میاد سمتم میگه»
+ سعید میشه بیای باهام تو اتاق؟؟! لطفا...
-چیزی شده؟
+نه فقط بیا!!
«میرم پیشش میمونم گارو رو میبنده به دست پیر زنه و محافظ اسکالپ رو در میاره ولی حسابی دستاتش میلرزه»
-سحر؟ چیزی شده؟
+نه فقط..
-فقط چی؟
+تو رگ میگیری ازش
-خوبی؟ آره میگیرم، برو بشین
«سرم رو وصل میکنم میام پیشش»
-چرا رنگت پریده؟ دفعه اولته رگ میگیری مگه؟؟
+نه حالم خوب نیست فقط، مرسی!
«ساعت ۳ صبحه، تو رست نشسته داره میوه پوست میکنه»
+سعید بیا میوه
-نه مرسی، نوش جان
+بیا کارت دارم
-چی شده؟
+بشین
«میشینم رو صندلی و درو میبنده، هنوز رنگ و روش جا نیومده»
+از علیله ترسیدم، از این پیر زن مظلومه نه ها، از اسمش
-علیله رو میگی؟ اولین باره میشنوم! ولی ترس هم ندارها
+ مامان بزرگم یه خواهر داشت اسمش جمیله بود، اما بچه که بوده از رو بلندی میفته و پاهاش میشکنه و کوتاه بلند میشه پاهاش و مادربزرگم اسمشو به مسخره "علیلِ جمیل"میگه ، بعدها مخفف شد و همه حتی مادر و پدرش صداش کردن علیله!
-خب این ترس داره؟!
+نه! اما انقدر مسخره میشده بخاطر اسمش تو همون بچگی خودشو میکشه و عذاب وجدان میشه واسه یه عمرِ مامان بزرگ!!
-خب
+من هیــــــــــچ چیزی یادم نمیاد از این موضوع اما کوچیک که بودم، یه دوست خیالی داشتم گویا! به گفته ی مادر و پدر و خواهرم علنا میدیدمش و با هم بازی میکردیم، حتی موقع حمام رفتن باید باهام میومده! هیچ کسی نمیدیدش تا اینکه یه روز گوشه حیاط مامان بزرگم، داشتم باهاش دعوا میکردم که چرا موهامو کشیده و شروع کردم اسمشو مسخره کردن!! سعید داد میزدم علیله علیله!! مادربزرگم که میشنوه بدو میاد بیرون بببینه چی شده و از حال میره با شنیدن این اسم از دهن من!
-تشابه پیش میاد خب
+دِ نه دِ، از اون روز علیله رو ندیدم و قهر بودیم، تا یه روز دیگه پیش مامان بزرگم بودم آلبوم عکساشو میدیدم و اتفاقی علیله رو تو عکس میبینم و بهش میگم دلتنگشم و با عکسش حرف میزدم! مادر بزرگم که میفهمه من چی میگم یه سکته ی ناقص میکنه
به هوش که میادمن و علیله دوباره با هم بازی میکردیم و علیله بهم گفت به اجی بگو بخشیدمت و واسه همیشه رفت، من هنوز هیچی یادم نیست...!! انگار اون تیکه از حافظمو شیفت+دیلیت کردن! اینه که برام ترس داره...