سیــــــــزده
سیــــــــزده

سیــــــــزده

میهن بلاگ

خب، به سلامتی میهن بلاگ هم درش گِل گرفته شد!

اصلا انگار نه انگار کلی خاطره و دست نوشته و دلنوشته اونجاست

یه اخطار، چند روز زمان برای بک آپ و...تمام!! کلی خاطره هیچ شد... 

چقد بی رحم واقعا،از طرفی حق میدم به مدیرای میهن بلاگ ولی چون هزینه نگهداری و...خیلی زیاد شده شاید چاره ای نداشتن واقعا

یادش بخیر،چنتا قالب وب میهن بلاگ ویرایش کرده بودم 


+ ولی آقای بلاگ اسکای،دم شما گرم...همیشه میدونستم شما فرق داری،بمونی برامون :D

زمستون

بعضی چیزارو نمیشه فهمید،باید حسش کرد؛ 

مثلا اینکه چقد میتونستم دوست داشته باشم، 

یا مثلا چقدر میتونستم در طول شبانه روز دورت بگردم و قربون صدقه چشمای درشت و معصومت برم و خسته نشم

میدونی؛ بعضی چیزارو نمیشه با زبون گفت...باید دستتو میزاشتی روی قلبم و چشماتو میبستی و با دلت گوش میدادی تا  ببینی  چطور به تالاپ و تولوپ میفته وقتی صدای نفساتو میشنوم... 

سخته حرفاتو جایی بزنی که میدونی قرار نیس کسی بخوندشون، آخه لامپ کلبه ی ما خیلی وقته سوخته رفیق جان، چن وقتیه داریم چوبای این کلبه رو میسوزونیم تا هم گرم نگه داره دلمونو هم یه سو سوی نوری تو کلبمون بپیچه، شاید اینجوری چشمامون یه جایی رو ببینه و یدفعه سُر نخوریم و دوباره تالاپ بیفتیم وسط خاطرات... میترسیم یهو چشم وا کنیم ببینیم از این کلبه چیزی نمونده جز چارتا تیکه چوب و یه اسکلت ترسناک... 

میدونی... کاش بعضی وقتا آدم لال بشه نتونه خداحافظی کنه از اونی که براش میمرده یه روز... 

+ دیشب خوابتو دیدم جانم، سرم رو پاهات بود و خوابم برده بود، چشمامو که باز کردم دیدم بالا سرمی و چنگ زدی تو موهام و ریشمو ناز میکردی، بهت لبخند زدم، اسممو صدا زدی و برام خندیدی... 

کاش بیدار نمیشدم... 

وحشی بافقی

خیلی وقتا به این فکر میکردم که چی داشته تو دل بافقی میگذشته که نوشته؛  ”دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست... ” واقعا برام جای سوال بود که آدم باید به کجا برسه همچین چیزی بگه...

این روزا قشنگ حس و حال شاعرو میفهمم و خریدارم،البته ما کجا و حضرت شاعر کجا...

+میترسم، میترسم برسم به بیت آخرت شاعر... حضرت... آقا...

حرف دارما،تموم نشده،روزها و ماه ها اگه حرف بزنم تموم نمیشن ولی کو حس و حال... 

 پادکست نوشت؛ باید جمع کنیم بریم از این آسایشگاه...!خوبم...!

++بعدا نوشت: ولی ا... عزیزم که تو پیغام خصوصی برام روش های درآمد از وبلاگ رو نوشتی،توف به شرفت که تمومه شوق و ذوقمو کور کردی:/

پائیز و دلتنگیاش

سلام

دلم میخواد برگردم به ۱۳ سال قبل...

اون روزی که مرتضی هُلم داد گفت برو دنبال زندگیت،برو زندگیتو بساز یکی مثه ما نشو...

دلم میخواد برگردم  به روزی که مینا جلوی راهمو گرفت و گفت میخواد با من باشه و خندیدم بهش و مسخرش کردم...

دلم میخواد برگردم به سال ۱۱سال پیش و دستم رو دکمه کانکت اینترنت نمیرفت... 

دلم میخواد برگردم به روزی که توی ورودی امامزاده یکی دستمو  گرفت و گفت دوسم داره و رفتم تو امامزاده.. 

دلم میخواد برگردم به روزی که میلاد نشسته بود گریه میکرد و میگفت ستاره رو دوست داره... 

دلم میخواد برگردم عقب و زخمای همه رو دوا کنم... 

کاش عقل الانمو اون موقع داشتم... 

کاش میشد برگشت به عقب و آدمای اشتباهی رو از زندگی حذف کرد، کاش میشد همیشه درست تصمیم گرفت... 

کاش اون بزرگی  که از عمو سعید انتظار داشتن و  دیگه نداشته باشن... 

دلم خیلی خیلی خیلی میخواد باهات صحبت کنم... دلم میخواد داد بزنم و تو با چشمای درشتت نگام کنی و آروم بشم... 

دلم گرفته... دلم گرفته... میخوام کل پائیزو بخوابم، عمیقِ عمیق... 

کاش منم دختر داشتم،  مثه بابات...  :) 

تعلیق

سلام

آخ که نگم تو این مدتی چیا گذشت بهما

تو مرکز تلفن بودم و واسه پیگیری حق و حقوقمون چند نفری جمع شدیم و یه نامه تنظیم کردیم و هر کدوم از بچه ها پیش یه مسئول بردن تا همه چی سر یه نفر خراب نشه، منم قرار شد ببرم پیش رئیس حراست که تازه عوض شده بود و هیچ شناختی نداشتیم ازش. 

چند روز بعد از حرف زدنامون بهم زنگ زدن که تعلیق از کار شدی!

و نامه اگر بره استان همه اخراج میشین!

منم که پیــــــــــگیر! چند بار رفتم استان واسه شکایت کار تعلیقمو شکایت اصلیمون و حسابی جواب کردم و همه سر جاشون نشستن و مشکلاتمون حل شد تقریبا، کسی هم اخراج نشد. 

اینجانب هم پسفردا برمیگردم سر کارم :D

#پینوشت:خیلی دوست داشتم اون وسطا یه القصه اضافه کنم یادم رفت  : D

#پینوشت ۲: حقتونو نزارین بخورن،تا میتونین بجنگین و تلاش کنین براش، مثلِ سعید باشین:))) 

ادامه پست 31 تیر

سلام
گفته بودم حقمو میگیرما
هنوز اونچه باید و شاید کاملِ کامل نگرفتم ولی سخت
 مشغولم
برگشتم شدم اوپراتور تلفن
شغل به شدت خسته کننده و کسل کننده ایه ولی خب از
 اورژانس خیلی خیلی بهتره
یه کاری کردم از وسط ماه جابجام کردن  :-D
و اینکه الان حالم بهتره،همچنان هم در تلاشم تا تغییر 
رستم اوکی بشه
همین