پسرک هیچی نداشت
جز یه ساز و یه صدا
ساز و عشقش هم گذاشت
پای یک نگاه پاک
اما افسوس رنگ تقدیر
تار عشقمو برید
اما افسوس که غریبه
زودتر از من ، تو رو دید
ندونستم قسمت من
از تو فقط همین نگاه
ندونستم این نگاهم
یه دروغه یه فریبه
بی تو این دل چقدر غریبه
هنوزم تنها ترینه
آره تو راست میگی
قسمت همین بود
قسمت من از اولم
رنگ چشمای تو بود
خیلی سخته وقتی آواز میخونی
عشقتم گریه کنه اما واسه یه عشق دیگه
حیلی سخته...همونجورم دل من
عادت داره میدونه قسمت همینه
بی تو این دل چقدر غریبه
هنوزم تنها ترینه
اره تو راست میگی قسمت همین بود
قسمت من از اولم رنگ چشمای تو بود
رو تختتــــ دراز کشیـــدی و خوابتــــ نمی بره...
گوشیتـــــ و برمیداری و sms می نویســـی:
"خوابــــم نمی بره...!"
ســـرد میشی...
بغضــ می کنــی...
هیشکــی و نداری که اینـــو براش بفرستــی...
خیلــی حس بدیه...
خیلـــی....
;( !!!!
دیگه شبا نمیام پشت خطی
خوشحالم که کناراون خوشبختی
خوشحالم که یه حساب سواروش کردی
بخاطراون منوفراموش کردی...
فوق العاده ای تو پســــــــــر...
اگه این زندگی باشه ...
اگه این سهمم از دنیاست ...
من از مردن هراسم نیست ....
یه حسی دارم این روزاااا ...
که گاهی با خودم می گم ...
شاید مردم حواسم نیست
مهدی؟!!!!!!
قشنگ بود
این ترانه رو خودت گفتی ؟
+ اون عکس ِ هم که حســــــوتیییییییییییییییییییی D:
نه این رو خیلی دوس دارم،یه کلیپ هم دیده بودم یه پسره با گیتار خونده بودش خیلی ناز شده بود!با حس میخوند...
+اونم که :D
شعرای مهدی حرف نداره
حسوتی می کنیم (فعلش یادم رفت یه وقت ریا نشه) D:
نمونده از تو جز این عکس خالی
که داره مثل بغضم کهنه میشه...
به،چه عجب،یادی از ما کردی شما!
آخه این وسطش می پره
+ بله بر منکرش لعنت
آفرین
خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.خسته شدم بس که از سرما لرزیدم...
بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد...
خسته شدم بس که تنها دویدم...
اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن...
می خواهم با تو گریه کنم ...
خسته شدم بس که...
تنها گریه کردم...
می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...
خسته شدم بس که تنها ایستادم
قشنگه...
اینجا زمین است رسم آدم هایش عجیب است!
اینجا گم که میشوی
به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت میکنند...!
واینجامن ثانیه به ثانیه فراموش شدنم رامی بینم...
قشنگه
شعر داداش مهدی رو لایک
ما اسباب کشی کردیم بلاگ اسکای
تشریف بیارید
سلام
به به،حتما
و اینک باران …
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند!
و چشمانم را نوازش می دهد…
تا شاید از لحظه های دلتنگی ام گذر کنی!
چقد نازه این...
مساحت خلوتم را پر کن ....
فرقی نمی کند عمودی
یا افقی
همین که ضلعی از چهار دیواری ام باشی
کافیست ...
قشنگ بودش...
شعر خیلی زیبایی بود خیلی..

امید وارم موفق باشی...
شما هم...
و عشق
قیچی شد !
وقتی تو سنگ شدی
و من کاغذی بی رنگ...
پسرک هنوزم هیچی نداره...
داداش نیستی؟؟؟
کجایی؟؟
چیزی شده سید؟؟؟؟
سلام
نه دادا...
مرا که هیچ مقصدی به نامم ..
و هیچ چشمی در انتظارم نیست را !..
ببخشید !
که با بودنم ترافیک کرده ام !!
یه دونه ای مهندس...
نوکرتم دادا مهدی...
گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!
ببرم بخوابانمش!
لحاف را بکشم رویش!
دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!
حتی برایش لالایی بخوانم،
وسط گریه هایش بگویم:
غصه نخور خودم جان!
درست می شود!درست می شود!
اگر هم نشد به جهنم...
تمام می شود...
عالی بود محشر توی متن گم شدم
باشع!